جدول جو
جدول جو

معنی یعقوب خراط - جستجوی لغت در جدول جو

یعقوب خراط
(خَرْ را)
یعقوب بن معبدبن صالح بن عبدالله خراط، مکنی به ابویعقوب. وی در حلب زاییده شد و در بصره نشاءه یافت. از ابونعیم و مکی بن ابراهیم و تنی چند روایت کرد. او ثقه بود و ابوعبدالله محمد بن حمدان و ابوحفص احمد بن حاتم از وی روایت دارند. مرگ او به سال 261 ه. ق. اتفاق افتاد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ)
سومین از خاندان بارکزائی افغانستان (در سال 1296 هجری قمری). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
خراط عسقلانی. وی در اواخر مائۀ سیم هجریه بوده است و زمان المقتدر بالله عباسی را دریافته در میان این طبقه نام وی هست و صحبت شیخ ابوالحسن نوری را درک کرده از جمله حکایاتی که خود نقل کرده این است که گفت وقتی بر شیخ اجل ابوالحسن نوری درآمدم و با خود محبره ای داشتم گفت ای پسر میخواهی تا چیزی بگویم بنویسی گفتم زیاده طالبم آنگاه بیتی چند بر بدیهه املا کرد گفت بنویس بنوشتم حاصل معنی ابیات آنکه هر چه شما در این اوراق اثبات میکنید و مینویسید ما آنرا محو کرده ایم لاجرم بسبب آن اثبات از ادراک و فهم آنچه مقصود است محجوب گشتیدو بر ما بسبب این محو ابواب ادراک و فهم مقصود بی انتها و انقطاع گشاده شد و باعث ما بر این موعظت و تذکیر نیکوخواهی شماست چند بینم شما را که ورق می نویسیدو میشمارید و خود را از آنچه مقصود است محجوب میدارید تا اینجا بود ترجمه وی. (از نفحات الانس). از کلمات وی که شیخ شهاب الدین نقل کرده این است که گفته آنکس که با تو دم از دوستی زند در دو مقام او را بیازمای اول در مقام حاجت که چون حاجتی با وی بری روی از تو نپیچد و بگاه سختی با تو همراه باشد. عسقلان بفتح عین و سکون سین و قاف منقوطه و نون آخر از مشاهیر بلدان شام است از اعمال فلسطین و عسقلان و دمشق را عروس شام گفته اند. رجوع به نامۀ دانشوران ج 3 ص 131 شود
لغت نامه دهخدا